نوروز 93
امسال دومين عيد با دختر گلمون مبينا خانوم بود آخرين روز سال 92 رفتيم خونه مامان بزرگ و براي سال تحويل اونجا بوديم لحظه تحويل سال ساعت 20 و 27 دقيقه و 7 ثانيه بود مثل هميشه دعاي تحويل سالو خونديم و دعا کرديم عزيزم تو هم همش ورجه وورجه ميکردي و يک جا بند نميشدي من وبابايي بوست کرديم و يه عکس خوشگل با هم گرفتيم مامان بزرگ هم براي همه دعا ميکرد و خاله سهيلا ازش فيلم ميگرفت خلاصه عيد خوبي بود نزديک يک هفته خونه مامان بزرگ بوديم و با خاله ها و دايي ها هم ديدار تازه کرديم براي سيزده بدر هم رفتيم خونه خاله مريم روز سيزده بارون شديدي گرفت رفتيم يه پارکي که آلاچيق داشت با اينکه بارون ميومد ولي خاطره خوشي شد عيدت...
نویسنده :
معصومه مامان مبینا
22:52